تو مرا به دنیای روشن و تاریک آوردهای
به دنیای سپیدها و سیاهها
بهارها و تابستانها
تو مرا به ماه و خورشید آوردهای
به من ستاره بخشیدهای
و کمی برف و باران!
تو به من بیداری و خواب دادهای
من از تو بیدار میشوم
در بیداریهایم نام تو را میگویم
و با گفتن نام تو گرم میشوم!
در خوابهایم
رؤیا دارم و کابوس!
رؤیاهایم را تو دادهای
کابوسهایم را
گاهی با دستهای خودم ساختهام
و گاهی شیاطین دیوانه
آنها را به قلبم فرستادهاند
* * *
دوستت دارم
کابوسهابم را از من بگیر
و به موسیقی و ماه تبدیلشان کن!
نظر شما